عباس عبدی رییس انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران همراه با محمدمهدی فرقانی استاد ارتباطات و محمدصادق جنانصفت روزنامهنگار پیشکسوت به بررسی عوامل تعطیلی پیاپی مطبوعات در روزنامه همشهری پرداختهاند.
متن یادداشتهای این سه روزنامهنگار به شرح زیر است:
جایگاه روزنامهها باید بازسازی شود
عباس عبدی
یکی از ویژگیهای جامعه جدید به دنیا آمدن مشاغل جدید و از دنیا رفتن برخی دیگر از این مشاغل است. هنگامی که این فرایند بهطور طبیعی رخ دهد، نهتنها جای نگرانی نیست که بسیار هم مطلوب است.
اگر حوصله مطالعه تاریخ را داشته باشید میتوانید به نام عناوین گروههای عمده شغلی در صدر مشروطیت مراجعه کنید و آن را با مشاغل فعلی مقایسه کنید تا معلوم شود که آن مشاغل یکدر هزار از مشاغل کنونی نیز نیستند و بسیاری از آنها به کلی از میان رفتهاند. بنابراین امری طبیعی است که همزمان با تولد برخی از مشاغل، برخی دیگر نیز از صحنه زندگی حذف شوند. این قاعده برای روزنامهنگاری نیز صادق است. شاید زمانی برسد که دیگر روزنامهنگاری کاغذی نداشته باشیم.
در گذشته حروفچینهای سربی داشتیم، خیلی سال است که این شغل برچیده شده است. بعداً تایپیست آمد، اکنون آن نیز در حال انقراض است، زیرا، اکثر روزنامهنگاران خودشان با رایانه کار تایپ را انجام میدهند. زمانی بود که صفحهآرایی شکل خاصی را داشت. در روزنامه سلام یک همکاری بود به نام حسین آقا که صفحهبند کیهان بود. آن زمان کیهان بعدازظهرها منتشر میشد. لذا او صبحها به آنجا میرفت و بعدازظهر و شب در سلام برای ما صفحه اول و دوم و آخر را میبست. کارش جدا کردن متون تایپ شده و چسباندن روی کاغذ لِیاوت بود تا صفحهآرایی شود.
تا پایان روزنامه سلام نیز ایشان همکار ما بود. ولی اکنون دیگر این شغل به کلی منسوخ شده و البته به شکل دیگری درآمده است. قصدم از بیان این سابقه این بود که بگویم مشکلی با از میان رفتن یا جابهجا شدن مشاغل نباید داشت و برای آن نباید عزا گرفت. ولی همه نمونهها چنین نیستند. بسته شدن پیاپی روزنامههای ایران و تیراژ یا شمارگان بسیار اندک آنها را باید زنگ خطر جدی محسوب کرد. آمار و مطالعات اخیر نشان میدهد که ایران یکی از پایینترین سرانههای تولید و انتشار و استفاده از روزنامه را دارد.
هنگامی که این کاهش را در کنار روزنامههایی قرار میدهیم که طی چندماه گذشته تعطیل شدهاند، به این نتیجه میرسیم که فرایند زیانبار مذکور همچنان در حال قربانی گرفتن است. البته نمیخواهم بگویم که بسته شدن مطبوعات در همه حال منفی است. برخی از مطبوعات بهدلیل نابخردی مدیریت اقتصادی یا ناتوانی مجموعه تحریریه، دچار ورشکستگی میشوند که بحث دیگری است. ولی تعطیلی پیاپی در کنار پایین بودن تیراژ مطبوعات و روزنامههای ایران بیش از آنکه دلایل مدیریتی یا تحریریهای داشته باشد، عوامل سیاسی و آزادی رسانهای دارد. و این زنگ خطری جدی است که حکومت در کلیت خود باید به آن توجه کند.
چند روز پیش یکی از مسئولین محترم دولت نسبت به چگونگی اقناع افکار عمومی در هر برنامه و طرحی که در آینده خواهند داشت، اظهار نگرانی میکرد. بنده در اینباره گفتم که اگر دولت بخواهد بهطور مستقیم با افکار عمومی ایجاد ارتباط کند و نظر مردم را نسبت به برنامههایش جلب نماید، باید صادقانه و صریح گفت که ابزار مناسب برای این کار را ندارد. نهتنها دولت چنین ابزاری را ندارد، بلکه کل نظام سیاسی فاقد چنین ابزاری است.
زیرا پیش از این، ابزار اثرگذاری خود را عقیم کرده است. در یک مرحله مطبوعات و روزنامهها را به محاق بردند و گمان کردند که پیروز میدان هستند و از شر مطبوعاتی که موی دماغ میشوند، خلاص شدهاند و خیال کردند که با سوار شدن بر امواج صداوسیما میتوانند افکار عمومی را چون موم به هر شکلی که بخواهند درآورند. غافل از اینکه رسانهای که قرار بود قاتق نان شود، بیشتر در نقش قاتل جان وارد صحنه شده است.
همانجا مطرح شد که اصرار نکنند که صداوسیما از دولت طرفداری کند یا اقدام به تعریف از آن نماید، چون معلوم نیست که چنین کاری اثر معکوس نداشته باشد. اصولا نگاه مردم به ابزاری که رسانه نیست و «بوقواره» است، موجب میشود که اثرات تبلیغ سیاسی آن معکوس شود. در چنین شرایطی پیش از این و با تضعیف روزنامهها تیر خلاص را به نظام رسانهای جامعه خود زدهایم. و تا هنگامی که اقدام مؤثری برای بازسازی جایگاه روزنامهها نشود، از وزن اثرگذاری آنها نیز هر روز کمتر شود، هیچ امیدی به امکان برقراری رابطهای سازنده میان حکومت و افکار عمومی جامعه نباید داشت.
آنان که روزنامهها را تضعیف کردند و آنها را از ایفای نقش نظارتی و انتقادی خود باز داشتند، امروز باید هزینه این رفتار خود را از طریق به بیرون پرتاب شدنشان از فضای افکار عمومی بپردازند. جامعهای که روزنامهنگارانش در حال بیکار شدن هستند و آنان هم که شاغل هستند با اندک حقوق گذران زندگی میکنند ولی در سوی مقابل یک جوان تازه به دوران رسیده در طول چند هفته با اخذ یکبار دلار 4200تومانی سودی را به اندازه کل حقوق سالانه روزنامهنگاران به جیب میزند، جامعهای سالم نیست و مسئولیت این وضع بر دوش مدعیانی است که تمام کوشش خود را متوجه نابود و خشک کردن ریشه مطبوعات کردهاند.
***
روزنامههای کاغذی باید بمانند
محمدمهدی فرقانی
بحران اقتصادی پیشآمده این روزها در کشور، مطبوعات را هم بینصیب نگذاشته و فشارهای زیادی را بر آنها تحمیل کرده است.
گرانی کاغذ نفس مطبوعات را به شماره انداخته و هر روز خبر واگذاری، بسته یا گران شدن آنها از گوشه و کنار شنیده میشود. در این اوضاع پیش آمده که گریزی از آن نیست چه باید کرد و چه چارهای اندیشید؟ اصل این است که کاغذ یکی از اساسیترین کالاهای فرهنگی است و باید با تأمین آن، از روزنامه بهعنوان مهمترین دستاورد تمدن بشری حمایت کنیم اما این نکته را هم درنظر بگیریم که کم و کیف کار رسانه تغییر کرده و باید تغییراتی در آن اعمال شود.
نخستین راهکاری که میتوان برای برون رفت از این بحران به آن پرداخت توجه به فضای مجازی و آنلاین است؛ کاری که بسیاری از روزنامههای پرتیراژ دنیا آغاز کردهاند و به آن توجه ویژه دارند. روزنامهها باید حداقل بخش جوان مخاطبان خود را از طریق تأمین محتوای مناسب در فضای مجازی پویا و پر تحرک حفظ کنند و هر روز در این زمینه خلاقیتهای نو و جدیدی ارائه دهند.
دومین نکته همان بحث قدیمی آزادی مطبوعات و انتشار آزاد اطلاعات است. امروز اگر مردم به اخبار فضای مجازی اقبال بیشتری نشان میدهند دقیقا به این علت است که توانسته اطلاعات بهتر با جزئیات بیشتری را بدون دروازهبانی نهادهای حاکمیتی در اختیار آنها بگذارد. اگرچه این فضا کشکولی از اخبار درست و نادرست و واقعی و جعلی است و افکار عمومی را در تشخیص واقعیت به چالش کشیده اما به هر حال توانسته فضای مطلوبی را در اطلاعرسانی فراهم کند.
روزنامهها میتوانند این خلأ جدی فضای مجازی را پر کنند و مرجع و منبعی برای اعتبار سنجی باشند که البته این روزها شاهد این هستیم که متأسفانه خود دنبالهروی این فضا شدهاند و حتی اخبار جعلی و نادرست را هم منتشر میکنند. و در نهایت اینکه با تمام این اوصاف که جبر زمانه بر مطبوعات حاکم شده و باید برای کم و کیف حضور خود، راه جدیدی را آغاز کنند، بر این نکته تأکید میکنم که روزنامه کاغذی ولو با تیراژ کم باید در سپهر اطلاعرسانی باقی بماند چرا که مطالعه متن مکتوب ذهن را بارور و تفکر را عمیقتر میکند و نباید اجازه دهیم این میراث تمدنی تحت هر شرایطی از بین برود.
***
عدم تعادل در دخل و خرج
محمدصادق جنانصفت
این روزها شمار روزنامههایی که با روشهای گوناگون نشانههای سکته خود را به اطلاع شهروندان ایرانی و شاید مقامهای دولت و حکومت میرسانند روند فزایندهای را تجربه میکند.
کاهش تعداد صفحه، درخواست کمک از شهروندان و فروش امتیاز روزنامه از رایجترین نشانههای عدمتعادل در دخل و خرج روزنامههاست. چرا روزنامههای ایران به این روز رسیدهاند؟ بهنظر میرسد درمقایسه با افزایش هزینهها که البته موضوع مهمی است بیشتر از آن باید دنبال تثبیت درآمدها یا حتی کاهش درآمدهای روزنامهها بود.
درآمد روزنامهها از 2محل اصلی و یک محل تا اندازهای مبهم تأمین میشود. نخستین و بیشترین درآمد روزنامههای ایران از محل درج آگهیهای بنگاههای اقتصادی و تاحدودی نهادها و سازمانهای دولتی و شبه دولتی بوده است. بانکها، خودروسازها، بنگاههای عرضهکننده کالاهای با دوام بهویژه بنگاههایی که برندهای مشهور جهان را درایران تولید یا نمایندگی میکنند و برخی کسب و کارهای مدرن بیشترین هزینه تبلیغاتی را برای درج آگهی و رپرتاژ اختصاص میدادند.
حالابهنظر میرسد این منبع درآمد روزنامهها با سقوط اقتصاد ایران دیگر توانایی دادن آگهی و اختصاص هزینه تبلیغات به اندازهای بیشتر از قبل را ندارند چون بازارشان اشباع شده و تقاضای کافی برای پس انداز یا خرید این کالاها وجود ندارد.
از سوی دیگر خرید روزنامه نیز به دلایل گوناگون با سقوط همراه بوده و چشمانداز این است که این روند ادامه یابد. چرا تقاضای روزنامه کاهنده شده است: یک دلیل اصلی و غالب که میتواند به این پرسش جواب دهد، این است که جنس عرضه شده از سوی روزنامهها شامل خبر، تحلیل، تفسیر، گزارش، گفتوگو یا سرمقاله و یادداشت جنس درجه یک نیست، تکراری است، کلیشهای است، عنصرجسارت و عنصر نوبودن را ندارند و دیرتر از سایت تلگرام بهدست خوانندگان میرسند. روزنامههای ایران بهدلیل اینکه منابع خبری یکسانی دارند،
به این دلیل که نمیتوانند برخی از مهمترین بحثها را به شکل عریان بنویسند و به این دلیل که شمار تولیدکنندگان رویداد در ایران تثبیت شده است نمیتوانند تیراژ بگیرند. دراین وضعیت است که آگهی دهندگان احتمالی وبالقوه نیز نمیخواهند به روزنامهها آگهی دهند. این کاهش درآمد روزنامهها راه را برای کاهش هزینهها هموار میکند. نخستین هدف نیز کم کردن نیروی انسانی یا تثبیت مزد اعضای تحریریه است. در این حالت نیروهای ورزیده و کاربلد در روزنامه نمیمانند یا کارروزنامه را کار دوم کرده یا برخی احتمالا به خبرفروشی روی میآورند.
در این صورت بازهم تولید خبر، گزارش، یادداشت، تفسیر تحلیل و سرمقاله روند کاهنده را تجربه میکند. در این وضعیت کساد اقتصادی که کمکهای دولتی نیز درمسیر کمبود است دخل و خرج روزنامهها از تعادل دور میشود. چه بایدکرد؟ باید کاررا به بازار سپرد. هر روزنامهای توانست از مسیر عرف و قانون واخلاق دخل خود را بیشتر کند و به نقطه سود برسد باید بماند و هرروزنامهای نتوانست بازار را ترک کند.
بازار و توانایی هایش نشان میدهند که شایستگان و مزیتداران کدامند و بازندگان کدام. خوبی بازار این است که ناکاربلدها را از میدان دور میکند. البته باید رانتهای پنهان را برملاکرد. اگرروزنامهای احساس میکند یا خبردارد رقیبش به ناحق رانت خواری و فساددرست کرده است برای افزایش تیراژهم که شده باید افشاگری کند.